جواز ازدواج موقت «عبدالله بن مُعَمّر» به حضور امام باقر ـ علیه السلام ـ رسید و گفت: به من خبر رسیده که تو به جواز صیغه (ازدواج موقت) فتوا میدهی؟! امام باقر ـ علیه السلام ـ : خداوند چنین ازدواجی را در قرآنش[1] حلال کرده، و رسول گرامی ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، نیز آن را سنت خویش قرار داده و به آن عمل کرده است. عبدالله: ولی عمر بن خطاب از آن نهی کرده است. امام باقر ـ علیه السلام ـ : تو بر قول صاحب و رفیق خودت (عمر) باش، و من بر طبق قول رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ رفتار میکنم. عبدالله: آیا خوش داری که شخصی یکی از زنهای منسوب به شما را صیغه کند؟ امام باقر ـ علیه السلام ـ : ای احمق! صحبت زنان و خوش داشتن، در اینجا دلیل جواز و عدم جواز نیست؛ آن خدایی که در قرآنش صیغه را حلال کرده و آن را برای بندگانش روا داشته از تو و از آن کسی که از روی زور آن را نهی نموده، غیرتمندتر است. از تو میپرسم آیا خوش داری بعضی از زنان خویشاوند تو همسر یکی از بافندههای مدینه شود؟ عبدالله: نه، خوش ندارم. امام باقر ـ علیه السلام ـ : چرا حلال خدا را (براساس خوش داشتن و یا خوش نداشتن) حرام میکنی؟ عبدالله: من حلال خدا را حرام نکردهام، ولی بافنده، تناسبی با خانوادة ما ندارد. امام باقر ـ علیه السلام ـ : خداوند متعال عمل همان بافنده را میپسندد و به کارش راغب است، و حوریة بهشت را (به خاطر ایمان و عمل نیک بافنده) همسر او میگرداند ولی تو بر اثر خودخواهی و غرور، نسبت به او بی میل هستی، و او را برای ازدواج نمیپسندی. چرا میل و هوای نفس خود را به دستور خداوند مقدّم میداری؟ عبدالله در برابر بیان مستدل و کوبنده امام باقر ـ علیه السلام ـ لبخندی زد و گفت: «تصور نمیکنم جز اینکه سینههای شما مرکزهای رویش درختهای علم است که میوة آن درختها برای شما است و برگهایش برای مردم...؟! [1] . فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ... (سوره نساء، آیه 24) امام باقر(ع) با عبدالله بن معمر لیثی